لوکاوا، یک دختر جوان، مشتاقانه منتظر قرار ملاقات کورش است. او آماده است که وحشی باشد و وقت را تلف نکند. شیمی آنها شعله ور می شود و منجر به بوسیدن شدید دهانی، پرشور و کارهای دستی ماهرانه می شود. این برخورد به یک لعنتی بیدمشکی شگفت انگیز و اوج رضایت بخش ختم می شود.