بعد از تلو تلو خوردن روی انباری خواهر ناتنی ام، نتوانستم مقاومت کنم. اسباب بازی مورد علاقه اش را به امید اینکه او را به یک جلسه داغ بکشانم، به برق زدم.همانطور که متلک و طعنه می زدم، پاسخ او یک متلک بود.چشم هایمان به هم خورد، یک چالش.بازی شروع شده بود.