ایویا، یک سبزه جوان وسوسه انگیز، در خیالات روزانه خود از برخوردهای پرشور افراط می کند. با یک پوزخند بازیگوش، او به سراغ اسباب بازی مورد علاقه اش، یک ویبراتور براق و قهوه ای می رود. انگشتانش روی چین های مرطوب او می رقصند و او را به دنیایی از خلسه سوق می دهند.