پس از یک لعنتی بی امان، گریه های یک نوجوان نپالی طنین انداز شد. او خسته و خیس بود و دیگر نمی توانست خروس سیاه هیولا را تحمل کند. او با آزاد کردن سیلاب تقدیر داغ، او را تا لبه پر کرد. منظره ای نفس گیر برای بینندگان، اما یک واقعیت دردناک برای دختر جوان.