وقتی برادر ناتنی ام مرا تقریباً مرده گرفت، چاره ای نداشتم جز اینکه او را برای کمک اغوا کنم. به او یک دم دستی عمیق دادم، سپس با شور و شوق سوار خروسش شدم، به این امید که او زندگی من را نجات دهد. ناله های او اتاق را پر کرد، زیرا ما در رابطه جنسی شدید و ناامیدانه افراط کردیم.