اسکایلار واکس، یک زهکش جوهردار خشمگین، بیشتر از زبان دوست پسرش روی بهشت تراشیده اش هوس می کرد.او آرزوی یک سوسیس کلفت و گوشتی را برای پر کردن او داشت. روی اسکله، تحت پوشش درمان، آرزوی او به حقیقت پیوست. او خروس او را بلعید و فانتزی های شهوت انگیز خود را چشید. اوج او، پاداشی برای خواسته های سیری ناپذیر او، بدن کامل او را نقاشی کرد.