پس از سالها خیال پردازی در مورد خواهر ناتنی ام، کلارا ترینیتی، بالاخره او را برهنه کردم و برای یک سواری وحشیانه آماده شدم. او با مهارت های خود مشتاقانه من را راضی کرد، سپس ما پایین آمدیم و کثیف شدیم، با او به شدت سوار من شد. اوج انفجاری بود و من را نفس می کشید.