یانک شفت، دارسیا لی، دختری با رویای شیطنت آمیز را به او تقدیم می کند. او در رختخواب تنهاست و هوس پدر ناتنی خود را دارد. ایان اسکات به او می پیوندد و او را مسخره می کند و خوشحال می کند. با اشتیاق او را سوار می کند، با دستی روی کلیشه اش بیدار می شود و او را نفس می کشد.